کد مطلب:50530 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

اصل عزت











«عزت» در اصل به معنی صلابت و محكمی و قوت و حالت شكست ناپذیری است، چنانكه گویند «ارض عزاز» یعنی زمین سفت و سخت،[1] و بر این اساس از باب توسعه در استعمال در معانی دیگر از جمله غلبه، صعوبت، سختی، غیرت و حمیت و مانند اینها

[صفحه 301]

به كار رفته است،[2] و عزت آن حالتی است در انسان كه نمی گذارد مغلوب كسی و چیزی گردد و شكست بخورد، همچنین به كسی كه قاهر است و مقهور نمی شود «عزیز» گفته اند.[3] البته عزت بالاصاله از آن خداوند است و بالافاصله از آن اهل ایمان و هر كه خواهان عزت است باید آن را از خداوند بخواهد، زیرا عزت بتمامه و بالاصاله از آن اوست، چنانكه آیات قرآن كریم گواه این حقیقت است:

(و لله العزه و لرسوله و للمومنین.)[4] .

خدای راست عزت و پیامبر او و مومنان راست.

(من كان یرید العزه فلله العزه جمیعا.)[5] .

هر كه عزت خواهد، پس (بداند كه) عزت همه از آن خداست- و به هر كه خواهد دهد.

امیرمومنان علی (ع) نیز این حقیقت را چنین بیان كرده است:

«العزیز بغیر الله ذلیل.»[6] .

عزیزی كه عزتش از خدا نیست ذلیل است.

با توجه به این حقیقت، هر كه راه بندگی بپیماید، به عزت حقیقی رسد و خدای متعال او را بزرگ و ارجمند و راسخ و استوار و نفوذناپذیر و شكست ناپذیر سازد، چنانكه امیرمومنان علی (ع) این را سنت الهی معرفی كرده و فرموده است:

«فانه جل اسمه قد تكفل بنصر من نصره و اعزاز من اعزه.»[7] .

خداوند- كه بزرگ است نام او- یاری هر كه او را یاری كند پذیرفته است و عزت بخشی هر كه او را عزیز دارد به عهده گرفته است.

عزت جویی و عزت یابی راهی است اساسی در تربیت. اگر آدمی به این حقیقت توجه نماید كه خداوند عزیز علی الاطلاق است و هر عزیز دیگری در برابر او ذلیل است و اینكه همه ی موجودات ذاتا فقیر و در نفس خویش ذلیلند و مالك هیچ چیزی برای خود نیستند مگر آنكه خدای رحمان از سر رحمت خویش بهره ای از عزت به آنان بخشد،[8] پس عزت حقیقی را از رب العزه به سلوك بندگی طلب كند، عزت در او جلوه می یابد و

[صفحه 302]

این راهی است كه انسان باید با آن آشنا شود و آن را طی نماید.


عزت آن اوست و آن بندگانش
ز آدم و ابلیس بر می خوان نشانش[9] .


صفحه 301، 302.








  1. المفردات، صص 333 -332.
  2. تفسیر المیزان، ج 17، ص 2.
  3. المفردات، ص 333.
  4. قرآن، منافقون: 8.
  5. قرآن، فاطر: 10. فاطر: 10.
  6. مطالب السوول، ص 55، بحارالانوار، ج 78، ص 10.
  7. نهج البلاغه، نامه ی 53.
  8. تفسیر المیزان، ج 17، ص 22.
  9. مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 376.